مطالب این وبلاگ نظرات شخصی من است مگر صراحتا منبع آن ذکر شده باشد برای شناخت بیشتر از من به "درباره ی وبلاگ" مراجعه کنید

معجزه را باور داشته باش





مطلب زیر نظر شخصی من است 
برای اعتبار سنجی آن به درباره وبلاگ مراجعه کنید
نقل مطلب در هر صورت مجاز نیست در صورت لزوم لینک بدهید 



وقتی که فقط یک معجزه می‌تواند زندگی تو را تبدیل به یک جشن با شکوه کند

معجزه را باور داشته باش و منتظرش باش


من همواره ایمان داشتم و زندگی من سراسر معجزه بوده و هست

کسی که به معجزه ایمان نداره هرگز ایمان پیدا نخواهد کرد چرا که بدون ایمان معجزه‌ای نیست
 و او فقط به معجزه‌ای مومن خواهد شد

به او بگو چه معجزه‌ها که می‌آیند و رخ می‌دهند و تو نمی‌بینشان و می‌روند و تو هرگز نمی‌فهمی که کی آمد و کی رفت و همچنان بر عقیده‌ات پافشاری می‌کنی که معجزه حرف گزافه‌ای است سودای نابخردان و اینها که خوشبختند شانس و اقبالشان بلند بوده

خوب همان اقبال بلند را تو معجزه‌ای بدان برای ایشان

اگر از ته دل منتظرش بودی و نیامد بگو نیست چون باورش نداری از کجا معلوم آن درویشی که کنار گذر تعارفت زد به لقمه‌ی نانش و تو پوزخندی زدی و رفتی سفیری نبود حامل معجزه‌ات

و ار کجا می‌دانی همین بلائی که از آن نالان هستی مقدمه‌ی معجزه‌ای بزرگ نباشد؟



پایان صحبتهای دخترانه::



«هلن فیشر» انسان شناس در مورد چند همسری، وفاداری و اینکه چرا یک دختری جوان مثل «مونیکا لوینسکی» باید به دوست یا خواهر گفته ای مثل «لیندا تریپ» اطمینان کند، با ما صحبت می کند.

نوشته «تریسی کوآن»

ترجمه آزاد و اقتباس «تارا»


4 فوریه 1998 با افکاری پریشان از خواب بیدار شدم در حالیکه داشتم به رابطه بین مونیکا و لیندا دوست و خواهر گفته بزرگتر، و قاعدتاً رازداری، که به مونیکا خیانت کرد فکر می کردم. آیا این به معنای هشدار و زنگ خطریست در جهت پایان صحبتهای واگویانه دختران و زنان...؟! به زمانیکه خودم در دوران نو جوانی و سپس حتی بعدها از اینگونه امور آنهم بدون نوبت و بی آنکه اصلاً دست خودم بوده یا مورد سؤالی واقع شده باشم تند تند حرف زده و پشت سر هم ورّاجی نموده، فکر می کردم. سپس گوشی تلفن را برداشتم و به دکتر «هلن فیشر» یک انسان شناس تکاملی، استادی که حرفای زیادی راجع به منشا صحبت دخترها می داند تلفن کردم...


هلن فیشر

آپارتمان فیشر واقع در مانهاتان نیویورک که در یک ساختمان آرام شرقی در محدودة پارک مرکزی قرار دارد خیلی ظریف و زیبا اما دنج است. در اتاق خوابش عکس رنگی که یکی از دوست پسرهای قبلی اش کشیده بود آویزان است. در این عکس دوست پسرش در حال در آوردن لباس از تن اوست در حالیکه فیشر از کمر به پایین لباس ندارد. بدن تمیز، نحیف و زنانه ای دارد؛ تقریباً مثل آپارتمانش. فیشر به من گفت: ” گرچه فرصت های فراوانی برای ازدواج داشتم تنها یکبار و فقط برای مدت 6 ماه ازدواج کردم و چون می خواستم رابطه ام را با همسرم حفظ کنم از او جدا شدم. “


فیشر به مدت یکسال عضو هیئت برنامه ریزی مقام و ارزش والدین در شهر نیویورک است. وی می گوید: ” اگر من برای چیزی ارزش شهادت آنهم با رفتن به زیر تانک قائل باشم؛ همانا حقّ زنان است در صاحب اولاد شدن هر گاه که اراده اش کنند.“ انتخاب فیشر این بود که فعلاً از آن خود بچه ای نداشته باشد اما وی بفطانت اشاره می کند که: ”خواهر دو قلوی همسان من یک بچه دارد. پس منهم دیگر ژنهایم را کپی کرده ام.“ و در ادامه میگوید. ”هر فرد آرزوی جاودانه ساختن DNA خود را دارد.“ که در ضمن تأکید دارد بر آنکه: ” این امر جزو خصوصی ترین تصمیمات بشر نیز هست.“



شرکت کنندگان در سخنرانیهایش را معمولاً قاضی های فدرال، آکادمسینها و انسان شناسان و زنان حرفه ای تشکیل میدهند. در آخرین کتابش «آناتومی عشق، تاریخ طبیعی تک همسری، زنا و طلاق» فیشر در ارتباط با ازدواج و طلاق و مقایسه آن بین افراد بشر و دیگر حیوانات صحبت میکند. او در سال 1982 کتاب «قرارداد سکس، تکامل رفتار بشر» را با همکاری «ویلیام مارو» منتشر کرد. و اکنون وی کتابی راجع به چگونگی تفاوتهای جنسی در مغز و تأثیر آن بر فرهنگ قرن بیست و یکم را در حال اتمام است.



میگوید: ”ما آمریکائیها عاشق عشقیم...“ کما اینکه خود او نیز به این موضوع علاقه وافر نشان میدهد و از همینرو افکارش و پروژه هایش را در این زمینه تا حدی با من در این مصاحبه به مشارکت میگذارد. فیشر در حال مطالعه طبیعت ویژگیهای «شیدایی مغز» می باشد، چیزی که در واقع در مغز انسان رخ میدهد هنگامیکه بشدت عاشق شود. وقتی که صورت مونیکا لوینسکی را در صفحه اول مجله پست نیویورک دیدم اولین فکری که به ذهنم رسید این بود: ... تریسی-جان، اگر با شخصی همبستر بشوی که طرف رئیس جمهور یک امپراطوریست آن را مبادا احمق بشی و به کسی بگی، ها ...! همین افکار و دیالکتیکهای شخصی را با فیشر نیز در میان گذاشتم و در زیر پاسخها و سؤالات من را بدین بهانه در این مصاحبه میبینید:


میگوید: ”زنها صحبت می کنند. این طبیعت بشر است. هر زنی دیگری هم که بجای مونیکا بود در صورت همخوابی با مقامی مهم همچون رئیس جمهور وقت درست مانند او میرفت و از آن تجربه با دیگران صحیت و غلو می کرد اما نکته در اینست که با که؟! اگر بیل کلینتون واقعاً زناکار با هوشی بود میبایست زنی را انتخاب می کرد که خیلی چیزها، در صورت برملا شدن روابطشان، برای از دست دادن داشته باشد. در حالیکه مونیکا هزینه زیادی برای پرداختن این رسوائی نداشت. او جوانی بود فاقد مقام، پول و شهرت و نیز مادری دارد که با غرور دربارة اینکه با خواننده اپرا خوابیده است صحبت می کند. در حالیکه هر دو به نظر مشکوک میرسند.“

”وقتی مردها در حال ورّاجی با یکدیگرند معمولاً دری وریهایشان بیشتر راجع به ورزش و تجارت است. زنها امّا در مورد احساسات و معشوقه هایشان؛ چون زنها بیشتر به روابط و تجربه های عاطفی ناشی از آنها علاقه دارند.“


از فیشر میپرسم پس چرا مردها کمتر راجع به سکس و حتی کمتر از آن در باره آمیزش صحبت می کنند؟