مطالب این وبلاگ نظرات شخصی من است مگر صراحتا منبع آن ذکر شده باشد برای شناخت بیشتر از من به "درباره ی وبلاگ" مراجعه کنید

مهارت عاشقی

مطلب زیر نگاه شخصی من است به عشق بر اساس جهان بینی من




عشق یک مهارت است نه یک اتفاق

مـــــهارت در دلــــــــبری و دلدادگی


عشق موهبتی که همه چیز حکایت از آن دارد
 مبنی بر اینکه کاملترین و انسانی ترین هدف زندگی انسان باید باشد



مطلب زیر نظر شخصی من است 
برای اعتبار سنجی آن به درباره وبلاگ مراجعه کنید
نقل مطلب در هر صورت مجاز نیست در صورت لزوم لینک بدهید 




عشق چیست ؟

عشق یک مهارت است نه یک اتفاق

مـــــهارت در دلــــــــبری و دلدادگی



ما تا زمانی که درک درستی از ماهیت زندگی، چرائی وجود خود و جایگاه انسان در این کره‌ی خاکی نداشته باشیم نخواهیم توانست برای هیچ وجهی از زندگی خود تفسیر و معنای درستی ارائه بدهیم

علت اینکه وضعیت انسان ایرانی امروز چنین تاسف بار و شرم‌آور شده نیز همین است که مبنای تمام باورهائی که به او القاء شده داستانها و آرزوهای چندین هزار ساله‌ی انسان باستانی برای داشتن عمر جاودانه و غلبه بر ترس خود می‌باشد

ادیان ابراهیمی که توسط ابراهیم و فرزندانش و با پروراندن و تدوین افسانه‌های اقوام پیش از خود ساخته و پرداخته شده شاید میتوانسته سبب آرامش و معنا دهی به زندگی انسان آن روزگار باشد اما برای انسان امروزی که از یک طرف با اسرار جهان آشنا شده و هر روز هزاران سئوال جدید پیش روی خود دارد و از طرفی این عقاید کهنه و داستانهای بچه گانه را باید بپذیرد فقط اسباب سرگشتگی و حیرانی وی میباشد
پس بیائید لحظه‌ای تمام آن پاسخهای بی معنا را به آن آرزوهای کهن دور بریزید و با واقعیات تا آنجا که ذهن یک انسان می‌تواند درک کند روبرو شوید

هدف از خلقت چیست؟
برای درک و فهم هدف یک پدیده باید ماهیت آنرا درک کنیم

امروزه ثابت شده که عالم محدود به ماه و خورشید و زمین و انسان و حیوانات و نباتات و جامدات مشهود و پیرامون ما نیست بلکه ما جزء بسیار بسیار کوچکی از عالم هستی هستیم بنابراین نباید تعجب کنیم که تا این حد جهانبینی دینی که بر مبنای انسان به عنوان اشرف مخلوقات و در نظر گرفته می شود ناکارآمد است

اما ما از عالم هستی چه میدانیم؟

چیزهائی که ما از عالم هستی میدانیم نسیار اندک است 
ما میدانیم که جهان از یک انفجار بزرگ که با خلق مقدار زیادی ماده و انرژی همراه بوده به وجود آمده و فرایند انبساط و سرد شدن این انفجار باعث به وجود آمدن هزاران کهکشان و ستاره و سیاره شده که در این میان کره ی زمین بخش کوچکی از این عالم بزرگ است

پس دانسته های ما از عالم بسیار ناچیز است

آیا هر سیستمی الزاما باید هدفمند باشد؟
از طرفی این ذهنیت ماست که فکر میکنیم هر اتفاقی باید با هدفی صورت پذیرد ولی اگر هم هدفی از خلقت عالم وجود داشته باشد بدون شک ما قادر به درک آن نیستیم وقتی خود عالم را نمی توانیم ادراک کنیم

اساسا شما برای درک یک پدیده باید بیرون از آن و محاط به آن باشید نه آنکه جزئی از آن پس این انتظار از خودمان که به عنوان یک عنصر بسیار بسیار کوچک از این عالم آنرا درک کنیم و سپس هدف از خلقت آنرا را نیز درک کنیم انتظار بی جائی است



انسان چگونه خلق شد؟
مدتها دانشمندان در تلاش بودند که راز پیدایش اولین تک سلولی را دریابند چرا که تقریبا معمای تکامل انسان از یک تک سلولی تا انسان امروزی حل شده و روشن است

اما منشاء حیات چیست؟
جدیدا پیدایش شهاب سنگهائی در قطب جنوب که حاوی فسیل نوعی تک سلولی است نشان میدهد که حیات توسط شهاب سنگها و به صورت یک تک سلولی ها از خارج از منظومه ی شمسی آمده و این تیر خلاصی است بر داستانهای کتب مذهبی که تمام عالم را متمرکز بر زمین و دنیای دیگری ماوراء آن توصیف میکند

بدون شک موجودات هوشمند بسیاری در ساسر عالم زندگی میکنند و بعید به نظر میرسد ما بزودی بتوانیم درکی از چگونگی پیدایش و موجودیت حیات در عالم پیدا کنیم

من چه کسی هستم ؟

هویت ما و خودآگاهی ما به یکباره از بین میرود ولی ناگهان به وجود نمی‌آید در واقع آنچه زندگی و حیات ما است در طول سالهای ابتدائی زندگی و از لحظه‌ای که نطفه‌ی انسان منعقد می‌شود تا ده یازده سالگی است که تا هشتاد در صد آن بتدریج شکل می‌گیرد و اوج تکامل هویت و شخصیت ما در میانسالگی است در میانسالگی است که ما با اندوخنه ی اطلاعات و تجارب خود وسعت ذهنی خود را تعریف کرده ایم و شخصیت و نظام فکری ما عمدتا بر اساس این معلومات و خاطرات شکل گرفته و هرگز کسی نمی تواند براحتی دید خود را نسبت به موضوعات عینی و حسی و اداراکی بی تاثیر از محفوظات خود تغییر دهد پس آگاهی های ما نقش مهمی در تعریف هویت ما دارد و ما در هر مقطع فقط با نگاهی به اندوخته های معنوی خود می توانیم بگوئیم چه در زندگی داریم و چه کسی هستیم و اندوخته‌های مادی ما در این میان چندان ارزشی ندارد

پس ما باورهایمان و آگاهی هایمان و به طور کلی ذهن ماست که خودآگاهی ما را به هویت ما تبدیل میکند


حال باید هدف ما در زندگی چه باشد و به چه سو حرکت کنیم؟
اگر ما یعنی ذهن ما , پس باید ببینیم آیا خود ذهن , ما را تا کنون به چه سمت و سو میبرده
و آیا انسان همواره به درجه ای رسیده بوده که خود هدفی برای خویش تعریف کند

و بر آن اساس حرکت کند؟

اصلا آیا ما میتوانیم بر خلاف تمایلات ذهنی خود به سمت هدفی حرکت کنیم؟

  ذهن, ما را به سوی چه چیزهائی رهنود می کند؟

کودک وقتی به دنیا می آید نخودآگاه دنبال مکیدن سینه ی مادرش است اما چرا؟

کودک دنبال ترشح دوپامینی هست که از تحریکات لبهایش با سینه ی مادر در مغز وی ترشح میشود

لبها اولین مرکز کسب لذت می باشد که در بدن ما فعال می گردد و کانون کسب لذت برای کودک نوزاد است

لذتها از اعمالی کسب می شوند که برای زنده مانده ما لازم بوده

لذت خوردن لذت دفع کردن لذت تنفس لذت روابط جنسی لذت امنیت لذت پوشیده بودن لذت خوابیدن همه سیستم مشوقهائی هستند که انسان را به سمت بقاء سوق داده

البته کسب توجه و احترام و تمایل به داشتن فرزند و عشق والدین به فرزند هم همه عامل تداوم نسل ما بوده است

عشق هم از مکانیزم هائی است که با ایجاد علاقه بین دو جنس انسان باعث همکاری و حمایت متقابل بین آنها شده تا با همکاری هم در جهت تداوم نسل انسان تلاش کنند

به عبارت دقیقتر انسان همواره دنبال کسب لذت است و تعریف لذت چیزی نیست جز آزاد سازی هورمون هائی که مغز جهت تشویق کارهای مطلوب به خودش جایزه می دهد

عشق و وابستگی عاطفی مکانیزمی طبیعی است که موجب حمایت یک زوج از یکدیگر شده و به تکامل نسل کمک میکند

اما عشق چیست؟
 تطبیق یک موضوع یا یک سوژه با ترشح هورمونهائی که به عنوان پاداش در مغز ترشح میگردد ما را به آن سوژه وابسته یا معتاد می کند

علت اینکه ترک مواد مخدر بسیار مشکل هست نیز همین می باشد چرا که موادی را که نشاط در ما ایجاد می کند وارد بدن کردیم و مغز هم هدف خود را برای تکرار کسب این لذت تنظیم می کند

علت عشق زیاد مادر به کودک نیز لذتی است که مادر در تمام مراحل رشد فرزندش از وجود او کسب می کند

از لذت در آغوش گرفتن او گرفته تا لذت مکیده شدن سینه اش توسط لبهای کودک

این وابستگی تا حدی ادامه و افزایش دارد که به عشقی یکطرفه و مقدس تبدیل می گردد

اما همانطور که می بینید حتی عشق مقدس مادر به فرزند نیز جنبه ی کاملا بیوشیمیائی دارد

اما آیا این از قداست عشق مادر به فرند کم می کند؟

از این زاویه نگاه کنیم هیچ چیز قداست ندارد حقیقت اینست که همه چبز بر می گردد به خاطزاتی که تداعی کننده ی احساسات خوشایند است و بس

کسی که دروغ نمی گوید فقط به این دلیل است که در ذهن او دروغ گفتن با یک احساس گناه و معذب بودن مترادف است و کسی که معتاد به دروغ است هر زمان که حقیقتی را مغلوط بیان می کند دارد کسب لذت می کند و فقط ترس از عقوبتی سخت می تواند او را از دروغگوئی منصرف کند و همین است که می بینیم انسان های سالم و آگاه هرگز خطا نمی کنند بدون آنکه ترس از جهنم و یا طمع به بهشت انگیزه ی ایشان باشد و انسان های ناآگاه علارغم هراسی که از جهنم دارند و طمعی که به بهشت دارند اما باز هم نمی توانند از ارتکاب گناه دست بردارند و دنبال توبه و فریب خود و خدا هستند


عشق هیجانی
اما ثابت شده اولین هیجان عشقی از ترشح ماده بخصوصی به وجود می آید که احساس شیدائی بی سابقه ای به ما می دهد
این ماده انتی توکسین نام دارد
این همان با یک نگاه یک دل نه صد دل عاشق شدن است
همه ی ما باید اولین باری که آن احساس غیر قابل توصیف, اولین هیجان عشقی و آن حس شیدائی دلپذیر را احساس کردیم بخاطر داشته باشیم

چرا که احساسی که اولین تجربه ی عاشقی در انسان ایجاد می کند خاطره ی است بسیار پایدار و فکر آن شخص با این احساس سخت گره می خورد

شما در تمام عمر دچار اثر تقدم در مورد شخصی که این حس را در شما برانگیخته خواهید بود

اثر تقدم از تاثیر اولین ذهنیت ما نسبت به کس یا چیزی می گوید که چطور قضاوتهای بعدی ما را منطبق با اولین برداشت تغییر می دهد

وقتی احساس خوشایندی نسبت به کسی پیدا کنید تمام اعمال و رفتار او را مثبت تر می بینید مگر آنقدر خرابکاری کند که دیدگاه شما در مورد وی عوض شود

هورمون های ایجاد کننده ی احساس لذت انواع مختلف دارند اما آنتی توکسین اثر ویژه ای دارد و ترشح آنهم با اولین آشنائی دو نفر شروع می شود و این هورمون طبق مطالعات سه تا پنج سال بیشتر ترشح نمی شود و مغز بعد از این مدت از کسب این جایزه ی ویژه محروم می شود

پس بدا به حال کسانی که به اتکا به این نوع عشق با کسی که شایسته نیست ازدواج می کنند و بعد از مدتی خود را با یک انسان ناشایست که دیگر نمی توانند آن احساس شیدائی گذشته را با وی داشته باشند روبرو می بینند

این عشق یک عشق هیجانی است و قویا توصیه می شود که انسان اولین عشق خود را برای ازدواج انتخاب نکند چون آن شیدائی ویژه ای که انسان با اولین عشق خود دارد ماندگار نیست و افول آن احساس ویژه اگر خوب درک نشود که معمولا نمی شود اسباب دلخوری و اختلاف می گردد
علاوه بر این نوع عشق عشقهای ناپایدار و کاذبی نیز وجود دارد

عشق تازگی
این همان هوس است که ما با دیدن یک شخص حدید احساس می کنیم عاشقیم و بعد از مدتی که این معشوق تازگی خودش را از دست داد از بین می رود

عشق نیاز
این عشق در ما نسبت به کسی اجساس می کنیم که به او وابسته و محتاجیم و چون احتیاج ما رفع شد این عشق هم محو خواهد شد

عشق عادت
این عشق به مرور و بر اساس عادت کردن دو نفر به هم به وجود می آید

عشق های پییش گفته در واقع تصور یا خیالی از عشق است و هرگز یک عشق بالنده نخواهد بود

اما
مهارت عاشقی چیست ؟
عشق است که میتواند زندگی ما را توام با احساس خوب شیدائی کند و عمق ذهن ما را با تاثیر مثبتی که بر کارکرد مغز میگذارد بالاتر برده و امکان رسیدن انسان به مرحله ی خود شکوفائی را فراهم کند

ولی آیا این عشق را هر کسی می تواند با هرکسی داشته باشد؟

عشق لایق

عاشق توام نه چون تازگی داری

و نه چون به تو محتاجم

و نه چون به تو عادت کرده‌ام

عاشق توام چون لایقی

عشق لایق دارای ارکان زیر باید باشد :


تعهد تمایل صمیمیت این عشق بر پایه ی ترشح هورمون بر اساس ایجاد یک هیجان احساسی نیست بلکه دو انسان بالغ و آگاه با شناخت از خود و طرف مقابلش شخصی را آگاهانه انتخاب میکند و درک وظرفیت عاشقی را داشته باشد و سپس با شناختی که از مهارتهای عاشقی دارد عشق را در وجود خود و معشوقش پرورش میدهد

مهارت در دلبری و دلدادگی

اینجاست که یک فرد آگاه میداند چگونه هر لحظه از حضور ش را با تکنیکی توام با هیجانی مطلوب برای معشوق خود کند و این هیجانات احساسی را آنقدر در معشوق خود ایجاد کند که نام او و حضور او و فکر او تداعی کننده ی حس شیدائی گردد و این میشود همان مهارت عاشقی و یک عشق پایدار و بالغانه


آشنائی با خصوصیات انسانی و تاریخچه‌ی تکامل چند میلیون ساله‌ی انسان و خلاصی از اوهام و خرافات چند هزار ساله‌ی اخیر باعث میشود یک انسان آگاه نسبت به ویژگی‌های روحی و روانی خودش و یارش با تعاملی عاقلانه و بلغانه بیشترین و زیباترین رابطه‌ی احساسی متصوره را با معشوقش ایجاد کند و با رسیدن به مهمترین وظیفه‌ی انسانی خود یعنی تولید نسل ، کانونی از عشق و محبت توام با خرد و اندیشه ایجاد کند که از دامان آن فرزندانی مسئول و آگاه به جامعه تحویل دهند


فرزندانی که چنان سالم و بدون عقده‌ها و گرفتاری‌های روانی بار آمده باشند تا بتوانند دوست داشته باشند محبت کنند و عاشق شوند


عشق

موهبتی که همه چیز حکایت از آن دارد مبنی بر اینکه کاملترین و انسانی ترین هدف زندگی انسان باید باشد

عشق باارزشترین وجه زندگی یک انسان است و عاشق بودن بالاترین کمال انسانی است که رسیدن به شکل پایدار و متکامل آن فقط با آگاهی و دقت نظر در انتخاب ممکن است

و باید در آن مهارت داشت

مهارت در دلبری و دلدادگی
                                                                                                           ادامه دارد ......

۳ نظر:

رز گفت...

اين مقاله رو ده روز بيش خوندم و از ان كبي كرفتم و دارم اما الان خواستم فقط تشكر كنم از زحمتى كه كشيديد اميدوارم باعث دلكرمى شما براى ادامه كارتان شود
سباس فراوان

حوزه ی عشقیه گفت...

حتما باز هم بیا چکش کن

چون این مطلب خیلی جای اصلاح و اضافه داره هنوز ناقصه

رز گفت...

دوست عزيز دانستم كه نياز به ادامه و اضافه كردن دارد اما بسيار جالب بود
خوشحال ميشوم كه ادامه اش را هم بنويسيد
<3