مطالب این وبلاگ نظرات شخصی من است مگر صراحتا منبع آن ذکر شده باشد برای شناخت بیشتر از من به "درباره ی وبلاگ" مراجعه کنید

همسر گزینی



دگرگونی همسر گزینی در آدمی 


برگردان : دکتر بهنام اوحدی*

www.iranbod.com


در شماره چهل و يك ژورنال پژوهشي جنسي (Journal of sex Research) به تاريخ فوريه‌ي 2004 در مقاله‌اي شانزده صفحه‌اي، ديويدسي‌گيري(David c. Geary)، يا كوب‌وي‌ژيل (JacobVigil) و جنيفر بايردكراون(Jennifer Byrd - Craven) از دانشگاه ميسوري (Missouri) كلمبيا « تحول وتكامل همسرگزيني انسان (Evolutim of Haman Mate choice) » را با جامعيتي كم نظير بررسي كرده‌اند.

اين مقاله نظريه‌ي تكامل و پژوهش‌هاي تجربي و همسرگزيني را از گونه‌هاي غير انساني تا انسان بازبيني نموده است و به نتايجي در خور توجه و تأمل رسيده است. اين مقاله بيش از هفتاد و سه مقاله‌ي علمي ‌معتبر چهار دهه‌ي اخير و بيشتر متون و نوشته‌هاي كلاسيك را به عنوان منبع استخراج و استنتاج ذكر نموده است.این مرور مقالات ( Review of articles ) در نوع خود بی مانند است.


الف- همسر گزيني در گونه‌هاي غير انساني



داروين (Darwin) و والاس (Wallace) هر يك مستقلاً مكانيزم نخستين يعني گزينش طبيعي (Natural selection) را كشف كردند كه تغييرات تكاملي را در درون هرگونه پديد مي‌آورد و به پيدايش گونه‌ي جديدي مي‌انجامد. داروين همچنين مكانيزم‌هاي ديگري را كه درون گونه‌ها رخ مي‌دهند و فاكتورهاي اساسي تكامل تفاوت‌هاي جنسي را كشف كرد. اين مكانيزم‌ها گزينش جنسي(Sexual selection) ناميده شده‌اند.

اين گزينش شامل رقابت درون اعضشاي هم جنس بر سه جفت‌ها(intrasexual competition ) و گزينش مو شكافانه و دقيق شريك زندگي(intersexual choice) است.
شايع‌ترين پويايي در همسريابي، رقابت نرها با يكديگر براي تصاحب همسر و پيروزي در انتخاب ماده‌هاست. اما چرا اين پويايي تا اين‌اندازه شايع است؟ داروين در سال 1871 گزينش جنسي را توصيف نمود اما مشخص نكرد چرا نرها تمايل دارند كه بر سر جفت‌هايشان رقابت كنند و چرا ماده‌ها انتخاب كننده ترند.

يكصد سال بعد ويليامز (williams) در سال 1966 و تريورز(Trivers) بيان نمودند كه هر گونه تفاوت جنسي در تمايل براي رقابت يا انتخاب به طور عمده – اما نه اختصاصي – به ميزان سرمايه گذاري هر جنس در مسئله والدي بستگي پيدا مي‌كند.

آن جنسيتي كه سرمايه گذاري والدي بيشتري را به دوش مي‌كشد، يك منبع توليد مثلي مهم براي اعضاي جنسي مقابل مي‌شود و اين يك دليل رقابت اعضاي با سرمايه گذاري كمتر والدي(اغلب نرها) بر سر اعضاي با سرمايه گذاري والدي بيشتر (غلب ماده‌ها) است. بدين‌گونه اعضاي با سرمايه‌گذاري والدي بيشتر خواهان و خريدار بيشتري دارند.



1-الف- تفاوت‌هاي جنسي در نرخ و آهنگ توليدمثل



تفاوت‌هاي جنسي در اين زمينه بر اساس محدوديت زيست شناختي است كه نرها و ماده‌ها مي‌توانند در طول عمرشان به زاد و ولد و توليد مثل بپردازند.

بدين صورت كه محدوديت پستان داران ماده با طول دوره‌ي بارداري و طول دوره‌ي شيردهي پس از زايمان ارتباط دارد، اما محدوديت پستان داران نر با شمار ماده‌هايي مشخص مي‌شود كه پستان داران نر مي‌توانند به آن‌ها دستيابي جنسي داشته باشند.

بنابر اين در يك فصل زاد وولد، جنس ماده به طور معمول يك فرزند مي‌آورد، در حالي كه جنس نر- كه در رقابت براي دستيابي به جنس ماده پيروز و كامياب بوده است- مي‌تواند فرزندان زيادي پديد آورد.

اين امر بدان دليل است كه جنس ماده سرمايه‌ي فراواني براي امر والدي مي‌گذارد، در حالي كه جنس نر چنين سرمايه‌اي نمي‌گذارد. چنين حالتي در بيش از 95 درصد گونه‌هاي پستان داران ديده مي‌شود.

سوگيري‌هاي رفتاري وابسته‌ي اين امر، ترجيح نرها براي داشتن همسر‌هاي متعدد و نيز تنوع در نتايج توليد مثلي نسبت به ماده‌هاست. برخي نرها فرزندان بسياري پديد مي‌آورند و برخي هرگز فرزندي ندارند؛ اين پويايي است كه رقابت نر با نر را تشديد مي‌كند.



2-الف- نسبت جنسيتي عملياتي (operational sex Ratio)



نسبت جنسيتي عملياتي (OSR) نسبتي از نرهاي فعال از نظر جنسي به ماده‌هاي فعال از لحاظ جنسي در يك جمعيت مشخص بارور و زاياست كه به نرخ و آهنگ توليد مثل بستگي دارد. در يك جمعيت كه بسياري از ماده‌هاي بالغ از لحاظ جنسي چون نرها، با يك نسبت جنسي واقعي يك به يك وجود دارند، هرگونه تفاوت جنسي در نرخ و آهنگ توليد مثل اين نسبت جنسيتي عملياتي(OSR) را تحريف خواهد كرد.

همان گونه كه گفته شد، پستان داران نر يك نرخ بالقوه‌ي توليد مثلي پرشتاب‌تر از ماده‌ها دارند و بنابراين به طور معمول شمار نرهاي پذيرا از لحاظ جنسي خيلي بيشتر از ماده‌ها در بيشتر جوامع است.

سوگيري حاصله منجر به تشديد رقابت با نر در دستيابي به يك تعداد محدود ماده‌ي پذيرنده‌ي آميزش خواهد بود. رقابت نر با نر نيز خود به نوبه‌ي خود، شرايطي را پديد مي‌آورد كه در آن انتخاب ماده‌ها متحول مي‌شود.

در گونه‌هايي كه ماده‌ها يك نرخ و آهنگ توليد مثلي پرشتاب تري دارند (براي نمونه، گونه‌هايي كه نرها روي تخم‌ها مي‌خوابند) اين ماده‌ها هستند كه رقابت مي‌كنند و اين نرهايند كه انتخاب مي‌كنند.



3-الف- همسرگزيني


از آن جا كه ماده‌ها نسبت به نرهاتمايل بيشتري به سرمايه گذاري در امر والدي دارند، انتخاب از سوي ماده‌ها شايع‌تر از نرهاست. اين امر در گونه‌هاي پرندگان، حشرات، ماهي‌ها، خزندگان و پستان داران نشان داده شده است.

يك نتيجه‌ي انتخاب از سوي ماده‌ها، تخول صفات افراطي و گزافه آميز نرينه است. مانند آنچه در مورد طول پرهاي دم پرنده‌ي نر مرغ مگس خوار (Humming bird) ديده مي‌شود كه انتخاب از سوي پرنده‌ي ماده بر اساس آن صورت مي‌گيرد. (درست مانند آن چه در مورد دم طاووس نر ديده مي‌شود) صفاتي اين چنين نشان دهنده‌ي سلامتي ژنتيكي و فيزيكي نر و توانايي او براي به دست آوردن غذا و سرمايه گذاري والدي در نظر پرنده‌ي ماده است.

سلامتي ژنتيكي و فيزيكي پرنده‌ي نر وابسته به برتري ايمني (immuno competence) آنان است كه آن‌ها را نسبت به عفونت‌هاي انگلي زيست بوم محلي شان مقام مي‌سازد. به نظر مي‌رسد«‌برتري ايمني» قابل توارث است و بنابراين فرزندان چنين نرهاي با چنان صفات گزافه آميز- پرهاي بلند دم- بيشتر عمر مي‌كنند.



ب- همسر گزيني در آدميان



درآدمي، نيز چه مرد و چه زن همسرگزيني از الگوي ديگر پستان داران پيروي مي‌كنند. مردان به شدت براي دستيابي به همسر برتر يا همسران پرشمار رقابت مي‌كنند، اما بايد گفت كه بسياري از مردان براي رفاه فرزندان سرمايه گذاري و صرف وقت مي‌نمايند.

والدي مردان پويايي گزينش جنسي(Sexual selection) را پيچيده مي‌سازد. افزون بر رقابت مرد با مرد و انتخاب توسط زنان، رقابت و ستيزه جويي زنان با زنان و انتخاب از سوي مردان نيز شايع است.

برگزيدن همسر ترجيح داده شده (برتر) و شناخت‌هاي اجتماعي همراه و لازم با آن و رفتارهاي زنان و نيز مردان بر تمركز و بهره جويي از پتانسيل توليد مثلي(Reproductive Potential) و سرمايه گذاري توليد مثلي (Reproductive investment) بنا شده است.

پتانسيل توليد مثلي، توانايي افراد براي سرمايه گذاري در رشد، پرورش و كفايت‌هاي توليد مثلي و اجتماعي فرزندان است و سرمايه گذاري توليد مثلي صرف و خرج اين پتانسيل، اين پتانسيل براي فرزندان است.

در بيشتر پستان داران، روابط جنسي كوتاه مدت هستند. سرمايه گذاري و صرف وقت نرها اين طول دوره‌ي بالقوه را افزايش مي‌دهد؛ به طوري كه در انسان مي‌تواند به دهه‌ها نيز بينجامد.

به طور كلي ، زنان از روابط كوتاه مدت دوري مي‌جويند، چرا كه هزينه‌هاي بالقوه آن (خطر عفونت‌هاي آميزشي، ريسك بارداري و بي‌ارزشي نسبت به همسري بلند مدت) بر منافع بالقوه آن (دريافت برخي منابع، آوردن فرزند با ژن خوب) مي‌چربد.

دقيقاً الگويي متضاد براي مردان وجود دارد و هويداست كه منافع اين روابط كوتاه مدت براي مردان (نبود مسئوليت و سرمايه گذاري والدي در عين حفظ توانايي بالقوه‌ي توليد مثل) بر هزينه‌هاي بالقوه‌ي آن (خطر عفونت‌هاي آميزشي، سرمايه گذاري برخي منابع) مي‌چربد.

هنگامي‌كه مردان متعهد به يك رابطه‌ي بلند مدت مي‌شوند، هزينه‌ها افزايش يافته و بنابراين سطح و درجه‌ي گزينش افزايش مي‌يابد. بيشتر مردم از چنين الگوهايي آگاه نيستند ، اما در عمل اين گونه رفتار مي‌كنند.



1-ب-همسر گزيني زنان



منطق تكاملي نشان مي‌دهد كه براي يك زن يك يار و شريك طولاني مدت با ژن‌هاي خوب و پتانسيل توليد مثلي لازم و نيز داراي ميل و دلبستگي به صرف دقت و سرمايه گذاري براي همسر و فرزندان بهترين گزينه و حالت ممكن است.

چنين مردي بايد منابع مالي و اجتماعي خوبي براي بچه‌ها داشته باشد. موقعيت اجتماعي و موفقيت‌هاي فرهنگي مي‌تواند بيانگر اين منابع باشد.



1-1-ب- مردان موفق از لحاظ فرهنگي



نرهاي غالب در گونه‌هاي پريمات‌ها پاسداري بيشتري از همنوعان خود مي‌نمايند و غذاي بهتر و بيشتري را به دست مي‌آورند.

بديهي است جايگاه اجتماعي مردان هم يك ترجيح مهم براي انتخاب از سوي زنان است. هر چند جايگاه اجتماعي از يك فرهنگ به فرهنگ ديگر متفاوت است.

مردان با موفقيت‌هاي اجتماعي نفوذ زيادي در جامعه دارند و بر منابعي كه مورد توجه زنان است، كنترل دارند و نيازهاي زنان و فرزندان را بهتر بر آورده مي‌نمايند. يعني به عبارت ديگر، پتانسيل توليد مثلي بيشتري نسبت به ديگر مردان دارند و زنان مي‌پندارند كه آن‌ها اين توانايي‌ها و تمكن‌ها را در جهت رفاه و سعادت دودمان وخانواده‌ي خود صرف مي‌كنند.

دليل هم كاملاً هويداست: در همه‌ي فرهنگ‌هاي مورد مطالعه، فرزندان مردان موفق مورتاليته‌ي پايين تري دارند و سلامتي فيزيكي و رواني بالاتري دارند و عمر بيشتري در بزرگسالي مي‌نمايند.

در بسياري از فرهنگ‌ها، انتخابي كه از سوي زنان صورت مي‌گيرد، زيرنفوذ و متأثر از علايق و دلبستگي‌هاي خويشان آن‌هاست.

براي نمونه، در كيپ سيگيس كنيا، زمين و گله‌ي دام مردان تأثير زيادي در انتخاب از سوي زنان جوان و خانواده‌ي آن‌ها دارد. چرا كه زمين و گله به معناي غذا و ثروت و بنابراين بروز پايين‌تر بيماري در زنان و فرزندان آن‌هاست.

زنان تحت‌تأثير ميزان و كيفيت منابعي كه از سوي همسرشان فراهم مي‌آيد، تصميم مي‌گيرند كه به زناشويي ادامه دهند يا نه و حمايت و تأمين ناكافي در بسياري از چوامع عامل مهم طلاق و جدايي بوده است.

شريك زناشويي رؤيايي و ايده آل زنان اغلب با يار واقعي كه با او ازدواج مي‌كنند، هم خواني ندارد چرا كه بسياري از زنان در رقابت با ديگر زنان عقب مي‌مانند و از سوي مردان ايده آل شان برگزيده نمي‌شوند.

در ارزيابي شيوه‌هاي همسر گزيني، زنان «دورنما و چشم‌انداز اقتصادي خوب» را بيشتر از مردان، در همه‌ي فرهنگ‌ها، در نظر مي‌گيرند. وجود جاه طلبي (Ambition) و سخت كوشي (Industriowsness) در يار زندگي، براي زنان مهم‌تر از مردان است؛ شايد بدين دليل كه اين دو صفت نمادي از پتانسيل توليد مثل‌اند كه به نيل به موفقيت فرهنگي مي‌انجامند.

زنان در يك بررسي بيست ساله بيان نمودند كه جايگاه اجتماعي- اقتصادي برايشان از ديگر ويژگي‌هاي مهم‌تر است. اين واقعيت را سه نفر از هر چهار خانم بيان نمودند. هر چند صرف نظر از سن، نژاد و جايگاه اجتماعي – اقتصادي، زنان مرداني را ترجيح مي‌دهند كه تحصيل كرده‌تر بوده و پول بيشتري در آورند و اين موارد را به سيماي جذاب ترجيح مي‌دهد، هر چند به هر حال ارزيابي سود و زيان مي‌نمايند تا ببينند شاهين ترازو به كدام سو سنگيني مي‌كند.

به هر حال موفقيت فرهنگي شوهر يك نياز و ضرورت (Necessity) شمرده مي‌شود و ديگر ويژگي‌ها يك تجمل (Luxury). زنان انگليسي سه برابر مردان انگليسي و زنان ژاپني سي‌ويك برابر مردان ژاپني به دنبال ايمني مادي و اقتصادي (Financial security) بوده‌اند.

چه در نوول‌هاي نو معاصر و چه در رمانس نوول‌هاي كلاسيك، اغلب هميشه مرد نخست داستان، يك مرد مسن، توانگر و مقتدر در اجتماع است كه در پايان با زن يا دختر داستان ازدواج مي‌كند.

در بررسي‌ها آشكار ديده شده كه زناني كه با مردان مسن‌تر و تحصيل كرده‌تر ازدواج كرده‌اند، فرزندان بيشتري داشته‌اند، كمتر احتمال داشته كه جدا شوند و نيز سطوح بالاتري از رضايت زناشويي را نسبت به زناني كه با مردان جوان‌تر و كم تحصيل كرده‌تر ازدواج كرده‌اند، داشته‌اند.



2-1-ب- عوامل شخصي و رفتاري



مردان موفق از نظر فرهنگي اغلب متكبر و متكي به خود هستند و بهتر مي‌توانند دلبستگي‌ها و خواسته‌هاي توليد مثلي خود را پيگيري كنند. اين افراد اغلب داراي شركاي زندگي چندگانه مي‌شوند تا اين كه به يك زن و فرزندان شان بسنده كنند.

زنان افزون بر جاه طلبي، سخت كوشي و چيرگي اجتماعي به دنبال ثبات هيجاني- عاطفي (Emotional stability)و جهت گيري خانوادگي شريك آينده‌ي زندگي خود هستند و براي مهرباني، فهم، درك و هوش يار زندگي خود ارزش ويژه‌اي قائل مي‌شوند و فقط جايگاه و موفقيت اجتماعي جاي همه‌ي اين ويژگي‌هاي را برايشان پر نمي‌كند. اين امر در كشورهاي غربي آشكارتر به چشم مي‌آيد.

زنان همچنين به سلامت فيزيكي و توانايي بدني شريك شان به گونه‌اي كه بتواند مانع گزند و آسيب ديگر مردان به آن‌ها و فرزندشان شود، بها مي‌دهند.

بسيار‌ي از زنان مردان را ترجيح مي‌دهند كه بتوانند يك صميميت، نزديكي و ارتباط راضي كننده‌ي هيجاني- عاطفي را پديد آورده و به پيش برند، هرچند اين به نظر بيشتر يك تجمل و خواست افزون مي‌نمايد تا يك نياز و ضرورت. با در نظر گرفتن وجه تمايز و تفاوت تجمل از نياز، ترجيح اين گونه روابط بيشتر در طبقه‌ي متوسط و متوسط به بالاي فرهنگ‌هاي غربي ديده مي‌شود تا ديگر فرهنگ‌ها و يا طبقه‌ي كارگر جوامع غربي.

ما نمي‌گوييم كه پيشرفت نزديكي و صميميت در بين زوج در زنان فرهنگ‌هاي غيرغربي مهم دانسته نشده يا ترجيح داده نمي‌شود، اما به هر حال يك اولويت و تقدم در تصميم‌هاي همسرگزيني براي بسياري زنان چون زنان فرهنگ غرب نيست. در بسياري بافت‌هاي غيرغربي، زنان بيشتر برزنده نگاه داشتن فرزندان شان تمركز مي‌كنند تا پيشبرد نزديكي و صميمت با شوهران شان.





3-1-ب- جذابيت جسماني و ژن‌هاي خوب

در ادبيات كلاسيك و نوول‌هاي رومانتيك و عاشقانه، مرد نخست داستان تقريباً هميشه مردي تندرست، غالب (چيره) در جامعه و خوش تيپ و جذاب است. در واقع، يك ترجيح براي همسر جذاب مفهومي‌زيست شناختي را پديد مي‌آورد.

چنين باوري وجود دارد كه نه تنها فرزندان مردان خوش قيافه تر، زيباتر خواهند شد و در آينده احتما‏لاً بهتر ازدواج خواهد كرد، بلكه احتمالاً فرزندان سالم تري هم نسبت به ديگران خواهد بود.

به بيان ديگر، ويژگي‌هاي جسماني‌اي راكه زنان در مردان جذاب تشخيص مي‌دهند، نشان دهنده‌هاي سلامتي ژنتيك و جسماني مردان است، درست مانند بلندي پرهاي مرغ مگس خوار.

زنان به ويژه به دنبال قد بلندتر از متوسط، جثه‌ي ورزشكارانه (ولي نه بيش از‌اندازه عضلاني)، تناسب‌اندام (نسبت كمر به باسن(WHR) برابر با 9/0) وشانه‌هاي عريض‌تر از باسن هستند. آن‌ها صورت‌هايي با چشمان بزرگتر از متوسط، ناحيه‌ي لبخند بزرگ و استخوان‌هاي گونه و چانه‌ي برجسته را مي‌پسندند.

به نظر آن‌ها اين ويژگي‌هاي جسماني نشانه‌ي تنوع ژنتيكي كامل تر، مقاومت بيشتر به عفونت‌ها و بيماري‌ها و سلامتي فيزيك بالاتر است.

براي نمونه، استخوان‌ها برجسته گونه نشانه‌ي سطوح آندروژن بالاتر در سنين بلوغ است. بروز عفونت‌ها در اين سنين مي‌تواند اين سطوح آندروژني را سركوب كند و بدين ترتيب برجستگي گونه‌ها را كاهش دهد.

ثابت شده كه فردي كه صورتي با نماي نامتقارن‌تري داشته باشد، كم‌تر فعاليت فيزيكي داشته و بيشتر در معرض افسردگي و اضطراب و... بوده است.

بدين گونه مردان كوچك‌تر و كم زورتر کمتر احتمال دارد كه از سوي زنان به عنوان شريك جنسي ويژه ازدواج پذيرفته شوند.

زنان به طور غيرمستقيم با مكانيزي شبيه به بوكردن رايحه‌ها(pheromone)ها از وضعيت برتري ايمني مردان آگاه مي‌شوند، به ويژه در دومين هفته‌ي چرخه‌ي عادت ماهيانه شان كه زاياتر مي‌شوند.

هرچند شيوه‌ي همسان شدن سيستم ايمني مردان انتخاب شده از سوي زنان با اين زنان مشخص نيست.

در جايگاه مقاومت به بيماري‌ها، بهترين فرزندان حاصل تنوع بالا در ژن‌هاي سيستم ايمني هستند. زناني كه قرص‌هاي پيشگيري از بارداري خوراكي مصرف نمي‌كنند(به عبارت ديگر تخمك گذاري داشته و آماده‌ي لقاح‌اند)، مرداني را دلپذيرتر و آميزشي‌تر گزارش كرده‌اند كه ژن‌هاي سيستم ايمني شان غير شبيه‌تر (متفاوت تر) از آنان ژن‌ها بوده است.

چنين گزارش شده كه زناني كه با مردي با سيستم ايمني غير شبيه‌تر ازدواج كرده‌اند، سريعتر آبستن شده(در عرض 2 تا 5 ماه) و سقط‌هاي خود به خودي كمتري داشته‌اند.

ارزيابي يك زن از جذابيت جسماني مردان تحت‌تأثير ارزيابي ديگر همتايان اوست. به ويژه در مواردي كه ارزيابي ديگر زنان همرده‌ي او در مورد مردي منفي باشد.

همچنين ديده شده كه ارزيابي زن در مورد جذابيت فيزيكي مردان تحت‌تأثير چيرگي اجتماعي قابل مشاهده مردان قرار مي‌گيرد.

همچنين اين ارزيابي تحت‌تأثير چرخه‌ي عادت ماهیانه ی زن قرار دارد؛ چنان چه زنان در حول و حوش زمان تخمك گذاري شان، مردان داراي صورت‌هاي مردانه‌تر را مي‌پسندند، در صورتي كه در ديگر زمان‌ها مردان واجد صورت‌هاي زنانه را ترجيح مي‌دهند.

نيز زنان داراي جذابيت جسماني، مردان مردانه‌تر را به عنوان يار جنسي طولاني مدت جذاب‌تر از زنان معمولي ارزيابي مي‌نمايند ؛ زيرا احتمالاً خانم‌هاي جذاب و زيبا بهتر مي‌توانند كوشش‌هاي جفت گيرانه‌ي اين مردان را – كه با خطر ترك كردن شريك زندگي همراه است- به كوشش‌هاي پدري تبديل كنند. در مجموع، ارزيابي زنان از جذابيت جسماني مردان پيچيده است و در چرخه‌ي عادت ماهیانه شان متغير مي‌شود.





راهبردهای همسر گزینی جایگزین



با وجود هزینه هایی که در جدول شماره ی دو بیان شده است ، زنان گاهی از روابط جنسی کوتاه مدت و یا یک رابطه ی جنسی با مردی جز شریک جنسی ازدواجی یا اجتماعی و یا روابط پیاپی و پشت سر هم و آزمودن « چند مرد داری » سود می جویند.

این جایگزین های ناهمگون روابط پایه گزارده بر تک همسری – که گزینه ی شمار فراوانی از زنان است – را باید مورد بحث قرار داد. همان گونه که در جدول شماره ی یک بیان شده است ، نکته ی مهم آن است که این روابط به زنان امکان و اجازه می دهد که منابع اضافی برای خود و فرزندان شان پدید آورند و یا با جذاب ترین مردان از چشم انداز پیکری ، هماغوشی و زناشویی داشته و ژن های بهتری برای فرزندان شان به ارمغان آورند.



همسر گزینی های گذرا و کوتاه مدت


با توجه به هزینه های بارداری ، زنان به طور متوسط نگرانی ها و دوراندیشی های جنسی بیشتری نسبت به مردان دارند ، اما گاهی آن ها نیز درگیر روابط جنسی گذرا و کوتاه مدت می شوند. به نظر می رسد که برخی زنان توان بالقوه ی همانند زایی ( تولید مثل ) خود – یعنی همان سکسوالیتی شان – را برای آغاز نمودن روابط با مردانی که جز این با آن ها حاضر نیستند به سر ببرند ، به کار می گیرند.

ترجیح مردان به گونه ای واژگون ، به سوی روابط و همسر گزینی های کوتاه مدت است و گوناگونی ( تنوع ) جنسی یک نیاز بنیادین پدید می آورد که برخی زنان از آن برای آماج اقتصادی یا دیگر سودهای مادی بهره می گیرند. بسیاری از دیگر زنان ، آن هنگام پا به روابط جنسی کوتاه مدت می گذارند که ببینند که توان بالقوه ی رابطه ی بلند مدت تری وجود دارد. این چنین می نمایاند که زنان گهگاه از سکسوالیتی به گونه ی یک ابزار برای آغاز رابطه با یک شریک جنسی بالقوه ی زناشویی پایدار بهره می گیرند.

در بستری که بیشتر مردان نمی توانند یا نمی خواهند سرمایه گذاری دراز مدتی روی زنان داشته باشند یا در زمینه هایی که سرمایه گذاری روی فرزندان از منابع زن و خویشاوندان او انجام می شود ، گزینه های همانندزایی و جنسی – آمیزشی زنان ممکن است به طور عمده بر پایه ی همسر گزینی های کوتاه مدت پایه گذاری شود.

گزینه های زنان در این بسترها به گونه ای سیستماتیک ارزیابی نشده اند ، اما پیش بینی می شود که به دلایلی که پیش تر بیان شد ( همچون برتری ایمنی ) گونه ای نیرومند از ویژگی های پیکری و فرومونال ( Pheromonal ) مردان اثر پذیرفته باشد.



آمیزش فرا زناشویی ( Extra-pair sex )



آمیزش فرازناشویی ، حتا در گونه های از دیدگاه اجتماعی تک یاری ( مونوگاموس ) شایع است. آمیزش فرازناشویی ( EPC ) و زن پیشکشی ( Cuckoldry ) همسر اجتماعی – که در آن مرد نگاه داری والدانه از فرزندان مرد دیگری را انجام می دهد – در واقع بسیار بیشتر از آن که افراد باور دارند ، شایع است. بیرکهد و مولر در 1996 ارزیابی نمودند که برای گونه های پرندگانی که در آن ها آینده نگری و دوراندیشی جنس نر ، هر چند ضروری نیست ، اما در عین حال به افزایش نرخ زنده ماندن فرزندان می انجامد ، در حدود پانزده درصد فرزندان از آمیزش فرا زناشویی مادرشان پدید آمده اند. در این گونه ها ، همسر گزینی زنانه در پرتو تناسب و تعادلی بین به دست آوردن ژن های بهتر و بالاتر برای فرزندان و بنابراین نرخ مرگ و میر کمتر ، در برابر خطر رها شدن از سوی همسر اجتماعی به دنبال رسوایی احتمالی آمیزش فرا زناشویی رخ می دهد.



تاکنون یک ارزیابی قطعی درباره ی نرخ زن پیشکشی در آدمی ، انجام نشده است ، با وجود آن که کاملا رخ می دهد. ایسوک – ویتاله و مک گویر در 1988 دریافتند که در حدود بیست درصد زنان آمریکایی درگیر شدن در دست کم یک گرایش فرا زناشویی را گزارش نموده اند که برخی از این روابط به بارداری انجامیده است. بلیس و بارکر در 1990 دریافتند که آغاز فرآیند بی وفایی در زنان بیشتر در حول و حوش هنگام تخمک گذاری آن ها رخ می دهد.

در این نمونه ، آن ها دریافتند که هفت درصد آمیزش های هنگام تخمک گذاری با مردی جز همسرشان بوده است؛ جالب آن که زنان در این آمیزش ها ، کمتر از هنگامی که با همسر اجتماعی شان آمیزش داشتند ، خواهان مصرف قرص های ضد بارداری بودند. با وجودی که نتایج قطعی تا این هنگام به دست نیامده است ، به نظر می رسد که برخی مردان از سوی همسران شان درباره ی بزرگ کردن فرزندان مرد دیگری فریب داده می شوند. از مطالعات فلین در 1988 ، بلیس و بارکر در 1990 ، گائولین ، مک بورنی و بریکمن – وارتل در 1997 و مک بورنی ، سیمون ، گائولین و گلیبتر در 2002 ، این گونه زن پیشکشی ( نا آگاهانه ) در حدود ده درصد موارد تخمین زده می شود.

به هر حال ، این مباحث پیچیده اند و نرخ چنین رخدادی به گونه ای چشمگیر بسته به جایگاه اجتماعی – اقتصادی و ایستار فرهنگی ، تفاوت دارد. برای نمونه ، ساس ، مولر ، چاکرابورتی و اوت در 1994 نرخ بی پدر – مادری ( بی والدی ) را در اتریش یک درصد بیان نمودند ، اما دیگران این نرخ را در جایگاه اجتماعی – اقتصادی پایین ، بیشتر از بیست درصد گزارش کرده اند. ممکن است برخی از این مردان ، از بی والدی فرزندانی که دارند بزرگ شان می کنند ، آگاهی داشته و از دیدگاه فنی زن پیشکش نبوده باشند.

پویایی های آمیزش های فرا زناشویی زنان به نظر می رسد که از دگرگونی ها و فراز و فرودهای هورمونی اثر می پذیرد. به ویژه ، زنان به طور کلی ، تغییرات سیستماتیکی را در خیال پردازی و گیرایی ( جذابیت ) جنسی به مردان برون زناشویی شان نشان می دهند که از طریق ویژگی های وابسته به جنس و در حول و حوش هنگام تخمک گذاری شان رخ می دهد.

زنان فقط دوست ندارند که در این هنگام به خیال پردازی دست بزنند و در واقع گهگاه درست در این هنگام درگیر یک رابطه ی فرا زناشویی می شوند؛ چرا که آن ها در این هنگام به فرومون های مردانه ، حساسیت و کشش بیشتری دارند. گانگستاد و تورن هیل دریافتند که رایحه ی مردانی که چهره ی متقارن دارند، از سوی زنان جذاب تر و سکسی تر از مردانی که چهره شان تقارن کمتری دارد ، ارزیابی شده است. البته این امر فقط در هنگام دوره ی تخمک گذاری زنان صادق بوده است.

پنتون – ووآک و همکاران دریافتند که زنان چهره های نرینه ( مردانه ) با آرواره ها و فک برجسته تر را به ویژه حول و حوش هنگام تخمک گذاری جذاب تر و دلنشین تر ارزیابی نموده اند. همان گونه که پیش تر بیان شد ، رایحه ، تقارن چهره ، و استخوان آرواره ی مردانه ممکن است سرنخ ها و نشانه های تقریبی تناسب ژنتیکی برای یک مرد باشد.

بنابراین زنان هنگام تخمک گذاری حساسیت افزایش یافته ای به سرنخ های تقریبی تناسب مردان پیدا می کنند و همین احتمال رخ دادن بارداری را برای شان افزایش می دهد. این الگو چنین می نماید که سکسوالیتی زنان می تواند درگیر یک راهبرد همانند زایی ( تولید مثلی ) و اجتماعی شود. برآمد معمول این در واقع زن پیشکشی همسر اجتماعی زنان است. این راهبرد پیچیده هنگامی می تواند بیشترین اثرگذاری و سودمندی را داشته باشد که زنان به گونه ای روان شناختی و جامعه شناختی مراقب روابط با همسر نخست شان بوده و بدین ترتیب سرمایه گذاری او را از آن خود نمایند. آن ها باید آگاه باشند که حول و حوش هنگام تخمک گذاری به سرنخ ها و نشانه های مردانی که از دیدگاه پیکری جذاب تر هستند ، حساس تر می شوند. بسیاری از این زنان هرگز درگیر آمیزش فرا زناشویی نمی شوند ، و آنان که می شوند ، به نظر می رسد که یک پارتنر فرا زناشویی را می پسندند که اندازه ای از نزدیکی و صمیمیت عاطفی – هیجانی را دارا هستند. به هر حال ، هنگامی که روابط فرا زناشویی در زنان رخ می دهد ، به گونه ی معمول از سوی زنانی آغاز می شود که حول و حوش هنگام تخمک گذاری اند.





تک همسری پیاپی و چند شوهری 





برای بسیاری از زنان ، پیمان زناشویی بستن با مردی که در عین توانگری و چیرگی اجتماعی ، دارای پیکری جذاب و دلنشین نیز بوده و خود را وقف او و فرزندانش کند ، قابل دستیابی نیست. این به ویژه در جوامعی رخ می دهد که بیشتر مردان از منابع مادی و اجتماعی برای پشتیبانی کردن یک خانواده را ندارند. برای سازگاری با این شرایط ، برخی زنان یک سری روابط پیاپی و پشت سر هم با شماری از مردان یا حتا همزمان با شمار زیادی از مردان بر پا می دارند که در آن ها هر یک از مردان در طی رابطه ، برخی از هزینه ها و نیازهای زن را فراهم می نماید. این زنان تک همسری ( مونوگامی ) های پیاپی و پشت سر هم و گاهی چند شوهری ( چند مردی ) را می آزمایند.

در یک بازنگری یک مطالعه که در جمهوری دومینیکن انجام شده بود ، لنکستر نشان داد که در مقایسه با زنان تک همسر ( مونوگاموس ) ای که با مردان دارای درآمد اندک ازدواج نموده بودند ، زنانی که مردان بومی و اهل خانواده را برگزیده و چندین رابطه ی گذرا با آنان داشته اند ، بارداری های بیشتر ، فرزندان تندزست تر و دشواری های پیش و پس از بارداری کمتر داشته و توانایی آن را داشتند که فرزندان شان را به بیش از پنج سالگی برسانند و پروتئین و تغذیه ی بهتری به آن ها ارائه نمایند. این زنان سازگاری روان شناختی بهتری داشتند که هم در سنجش های خویش گزارشی نمود داشت و هم در فشار خون بارداری پایین ترشان.

در بسیاری از جوامع هندی - آمریکایی جنوبی ، همانند « آچه » و « باری » ، زنان ، به ویژه پس از بارداری ، با مردانی وارد رابطه ی جنسی می شوند که همسر اجتماعی آن ها نیستند. بنا بر رسوم ، این مردان « پدران دومین ( ثانوی ) » کودکان نامیده شده و از نظر اجتماعی متعهد به فراهم آوردن منابع مادی و پاسداری اجتماعی از فرزند زن هستند. با این وجود ، همه ی این « پدران دومین ( ثانوی ) » چنین کاری نمی کنند.

برآمد این آیین ، گیجی و آشفتگی در والدگری این کودکان است؛ چرا که هم پدر نخستین و هم پدر دومین برای کودک سرمایه گذاری می نمایند. نرخ مرگ و میر فرزندان « آچه » با یک پدر دومین ( ثانوی ) در حدود نصف مرگ و میر کودکان بدون پدر دومین ، یا دارای دو تا یا بیشتر پدر دومین است. با بیش از یک پدر دومین ، والدگری بیش از اندازه مبهم و نامشخص است و بنابراین این مردان سرمایه گذاری ای برای کودک نمی کنند. سودمندی داشتن یک پدر دومین در این جوامع را نمی توان وابسته به چگونگی ( کیفیت ) مادر دانست؛ آن چنان که بکرمن و همکارانش در 1998 دریافتند که هشتاد درصد کودکان اجتماع « باری » دارای یک پدر دومین تا بزرگسالی زنده ماندند ، در حالی که این میزان برای خواهران و برادران بدون پدر دومین آن ها ، تنها شصت و یک درصد بوده است.

هیچ نظری موجود نیست: