نامه ای به آمنه بهرامی
فرهنگ حجاب برای ما جز نفرت بین زن و مرد چیزی نداشته
در رابطه با موضوع قصاص با اسید!!!
فردی که با پاشیدن اسید روی دختر دلخواهش آمنه بهرامی نو، وی را کور کرده و چهره اش را سوزانده، محکوم به قصاص از ناحیه هر دو چشم با ریختن قطرات اسید شده بودقرار بود این حکم در وهله اول به دست خود آمنه و در صورت امتناع، توسط متخصصان اجرا شود. مجید، دو سال پیش، به خاطر رد تقاضای ازدواجش از سوی آمنه، به جهره اش اسید پاشیده بودآمنه برای مداوا به اسپانیا فرستاده شد، اما درمان وی موثر واقع نشد و در نتیجه وی و خانواده اش مجددا ً خواستار قصاص مجید شدندآمنه حدود یک سال پیش به کسانی که از وی خواستار گذشتن از قصاص شده بودند، گفته بود زیاد ناراحت وی نباشید، او بر خلاف من بی حس خواهد شد و زیاد درد نخواهد کشید.
در فضاهای اجتماعی این موضوع جنجال فراوانی ایجاد کرد و به جرات اکثریت مردم بخصوص زنان و فمنیستها اصرار به اجرای حکم داشتند و تصور میکردند که با قصاص میشود جلوی تکرار این حوادث را گرفت
این اولین بار بود که در تاریخ قضائی کشور برای اسید پاشی حکم قصاص صادر میشد و این به اصرار آمنه صورت گرفت حکمی که در آخرین ثانیه ها اجرای آن بخاطر گذشت آمنه ملغی گردید
آمنه مدعی است که از ابتدای پیگیری روند آن قصد اجرای چنین عمل شرم آوری را نداشته و فقط میخواسته هشداری بدهد به کسانی که ممکن است در آینده قصد ارتکاب چنین اعمالی را داشته باشند
البته مجید با این گذشت از پرداخت دیه معاف نشده و اکنون مقدار دیه خود چالش جدیدی را پیش روی امنه قرار داده
چرا که دیه ی دو چشم یک مرد دویست ملیون تومان است که برای یک زن صد ملیون لحاظ میشود و آمنه به این ظلم آشکار معترض است
آمنه دختر نازنین
چه حرکت زیبا و جاودانه ای خلق کردی که دست خودت را به چنین جنایتی آلوده نکردی و
وجدان عمومی و حیثیت یک ملت بزرگ را جریحه دار نکردی
با بخشش تو و انصراف از قصاصِ آنکه عمل جنایتکارانه ی اسید پاشی را نسبت به تو انجام داد
وی به قعر چاه سیه روئی فرو افتاد و تا ابد اسیر بزرگواری و شفقت تو شد
و قدر نشناسی او از بدنامی و فلاکتش کم نخواهد کرد.
وی به قعر چاه سیه روئی فرو افتاد و تا ابد اسیر بزرگواری و شفقت تو شد
و قدر نشناسی او از بدنامی و فلاکتش کم نخواهد کرد.
آیا تو کسی را که چنین خود را منفور تاریخ کرد انسان متعادلی میدانی و انتظار داری او بتواند عظمت روح تو را درک کند؟
اگر او چنین توانی داشت که هرگز اسیر ندای ذهن بیمار خود نمی شد و چنین حرکت زشتی را رقم نمی زدهمان ندائی که مدام به او میگفت چاره ای ندارد جز اینکه انتقام دردی که میکشد از تو بگیرد
آمنه عزیزم
در سابقه ی ذهنی او هرگز مفهوم گذشت مصداقی نداشت
او تا دیده بود اصرار موکد بوده بر مجازات فرد خاطیتنبیه بوده وقتی توپش به گلدان خورده و آنرا شکستهخطکش معلم بوده چون در مدرسه شیطنت کرده و یا تکالیفش را ننوشتهباتوم پلیس بوده چون نافرمانی کرده و قانون را زیر پا گذاشتهاعدام بوده اگر کسی در نزاعی دوستش را می کشتهو دیده چگونه هر خطاکاری را همیشه و همیشه با انتقام و مکافات جواب داده اندو آنروز فاجعه هم تو خطاکار دنیای سرد و تلخ او بودیدنیائی که انروز تلخ تر و بی روحتر از قبل هم بودهشاید فقط مدت کوتاهی زندگی او مزین به رنگی از نقش خیال وجود تو بوده
و تو در این مدت کوتاه زندگی او را معنا کرده بودیتا آنکه امیدها و آرزوهایش را زیر پایت به همراه غرورش له کردیاو نمی دانست چگونه باید قلب تو را بدست بیاورد و از این بابت بی گناه بودهمانطور که تو حق داشتی ندانی شکسته شدن غرور یک مرد چه درد بزرگی برای اوست
او کجا می خواست بیاموزد که چقدر راحت استدل یک موجود لطیف و سرشار از احساسی به نام زن را بدست آوردن
تا بوده دختر برایش موجودی بودهآنسوی دیوار حیاط خانه اشآنسوی حصار مدرسهانسوی برزنت وسط مسجدانسوی پارتیشن سالن عروسی
و آنسوی حجاب
اگر مجید میتوانست از همان کودکی با همنوع مونث خود بازی کند درس بخواند و بزرگ شود و مطمئنا اگر شناخت درستی از زن میداشت و به عمق روح بزرگ و لطیف این شاهکار آفرینش پی میبرد
همه چیز شکل دیگری داشت
اما هر چه که او تجربه کرده بود تحت تاثیر جنون ناشی از آن شکست عشقی عاملی شد که غرور پایمال شده ی خود را بهانه ی حمله به زیبائی کند.
زیبائی تو و صورت ظاهر توچیزی که بنا بر تربیتش تمام وجه وجودی تو تعریف شده بود
آمنه عزیزم!
هیچ فکر کردی چرا مردان ما برای انتقام دست به اسید می برند؟
چون برای یک زن هیچ ارزشی قائل نیستند جز صورت ظاهر ایشانمگر سالها نگفته اند که باید صورت خود را بپوشانی تا آنچه ارزش توست برایگان به یغما نرود؟آیا هرگز شنیده بود که بگویند چه دختر زیبا سرشتی؟آیا شنیده بود که از صورت باطنی یک زن سخن بگویند؟در اندوخته های ذهنی او نبود جز زن را حقیر شمردن و فقط چون وسیله ی برای کامجوئی مردان دیدنو اصل بودن انتقام و مجازاتاما این تو هستی که امروز فصل جدیدی در گنجینه ی اندوخته های ما ایرانیان می گشائی
اینکه می شود آنکه به تو ستمی هولناک میکند بخشید
می شود با چشمانی نابینا بصیرتی عمیق داشت
و میشود با صورتی آسیب دیده چهره ای بی نهایت زیبا از خود نشان داد
و این اثر کوچکی نیست که از تو بجای می ماند
بدان که امروز بی شک زیباترین و بیناترین دختر ایران توئی
و این از وجه های کمتر آشنا برای ما استبرای آنهائی که روزگار تو را بدتر از مرگ میدانستندو تو نشان دادی چقدر ایشان نادان و ظاهر بین هستند
که نمی دانند بصیرت داشتن به چشم تن و زیبا بودن به صورت ظاهر احتیاج ندارد
اما دختر زیبای ایران رسالت تو برای کشورت تمام نشدهبدان که حکمتی بوده که دختر با اراده و قدرتمندی چون تو ماجرای چنین حیرت انگیزی در صفحه ی سرنوشتش رقم میخوردو حکایت شعور و خرد جمعی مردم کشورش در دستان زیبا و ظریف او قرار میگیردبراستی که اولین رسالتت را با سربلندی انجام دادیپس همانطور که پافشاری کردی که در قصاص دو چشم تو را معادل دو چشم یک مرد در نظر بگیرنددر دیه هم پافشاری کن تا چنین باشداز این موقعیت ویژه ی خود استفاده کن و اگر میلیاردها پول بپای تو ریختند راضی به غیر از این نشو
فقط تقاضای حکمی برابر یک انسان بکن
بگو اگر من انسانم باید قانون معادل یک انسان به من نگاه کند
شک ندارم که تو تاریخ ساز خواهی شد و نام تو در کنار زنان بزرگ این کشور خواهد درخشیدامیدوارم مقامات هم از این فرصت بخوبی استفاده کنند و نه تنها در اینکار کارشکنی نکنند بلکه موضوع تو را بهانه ای کنند برای اصلاح یک نقیصه ی بزرگ در قوانین و نگاه ما به زن که دیر یا زود باید اصلاح شود
-----------------------------
در همین رابطه استان طنزی را بخوانید مربوط به اوج کشمکش مردم در اجتماع ایران بر سر این موضوع گل سر مامان حامد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر